بعد از آن دوری ها ...
خسته تر از آنم
که تو می پنداری ،
بعد از آن روز
که دگر چشمانم
از نگاهت برگشت
من به خود می گفتم
که چرا از این پس
به کسی خیره شوم ؟
رمز دیدن گم شد .
فصل سبز چشمت وقتی نیست ،
چه تفاوت دارد
همه جا سبز شود یا پاییز ؟
.
.
.
اندکی پیش بیا ،
بگذار چشمانت
قفل این فاصله را ذوب کنند ...
و سپس دستانت
رمز این حادثه را بگشایند ...
و در آن وقت
به تو خواهم گفت
که چه بی اندازه
دوستت می دارم ...
م.تمیم
29 / 4 / 1389
ساعت : 43 : 02 بامداد