باغ "با"برگی
تقدیم به نوید:
آتش زدیم خود را
در آن سیاههی شب
که دود میشد تمام هستی،
با نفت، بی نفت؛
«باغ» ما را برد
تا بی حسی فلجگون مغزهای آهکیمان
و یخ زدیم
و زدیم؛
آن شب سرد نبود گویا
که «باغ» از لابلای دودهای نه چندان دود
بالا آورد
تمام طبیعتش را بر ما؛
فقط
من و تو میدانیم
کنار «کرسی» چه ها که نمیتوان کرد
چه چیزها که نمیتوان خواند
و چه چیزها که نمیتوان بود...
م.الف
26/8/1390
ساعت: 22:01
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم آبان ۱۳۹۰ ساعت 22:2 توسط م . تمیم
|