دهکده
دهکده ای از دور
نمایان بود...
در اینجا
پر از خانه است
اما
در هیچ یک
چراغی نمی یابی
تا در شب های ماتم
خود را به آن
پناه ببری
رود خانه ای خروشان
طبیعت را به بازی
گرفته است
اما
برای غریبگان
بوی مرداب می دهد
هیچ کس تا به حال
پشت آن تپه
نرفته است
که سایه اش ده را در نوردیده ،
یا از ترس
یا از خوش بختی
اما
من از ورای
آن تپه آمده ام
آنجا قتلگاه امید
و مسلخ انتظار است ،
یا باید بود ...
یا باید مرد ...
اگر بودی پس هیچی
و اگر مردی
به یاد می آری
سال ها با ترس
و یا با خوش بختی
زیسته ای
و اینست پایان آن رود
که یا باید مرد
یا باید بود
و راه سوم
زندگی تا قبل از آن
تپه است
که با مشتی دروغ
چه دارد سود ؟
م. تمیم 24 / 10 / 1387 ساعت : 20 : 00 بامداد
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم دی ۱۳۸۷ ساعت 0:27 توسط م . تمیم
|