می شود رفت و

دل از دل خستگی ها

 شست

می شود ماند و

در این مرداب مرگ اندود

رُست

می توان خواند و

برای روز بودن

پای کوبید

می توان خاموش شد

در انتظار تقدیر

خشکید

می توان با دست خود

بذر نهالی را

با خاک مرده ای

آمیخت

می توان مردار خویش را

بر صلیب

آویخت

می توان پیروز شد

بر جبر حاصل از

جدایی ها

می توان مغلوب بود

در بزم باشکوه

هم صدایی ها

می توان پرواز کرد

آزادگی را

در بلندای زمان

یابید

می توان در قعر خاک

در سکوت بردگی

نالید ...

 

می توان ها را

توانستن نبود

 در درس ما

چون که اجساد

نزد هم ،

دل ها جدا

 

 

م . تمیم   25 / 8 / 1387

ساعت : 30 : 20