هراسانم از این

لحظه

از این

گمنام آتشوار

از این

رسوای بی پرده

از این

آماج آدم خوار

..

کجایم من

در این وادی

در این

ویران آبادی

به دستان

چه کس هستم

اسیر ِ ماتم ِ

شادی

..

چه کس با من

همی خواند

چه کس

راز دلم داند

همه دور و

همه خسته

چه کس

ماه شبم ماند ؟

..

نمی دانم

کجایی تو

نمی دانم

چه کس هستم

در این

آتشگه خاموش

بدنبال

یکی اختر

چراغ عاشقی ها

را به هر لحظه

به سر بستم ...

 

 

م . تمیم  12 / 7 / 1387

ساعت : 28 : 20