من آن خاکم ...
جدایی ها برای من
همان اندازه دشوارست
که بیرون ماندن از دریا
برای ماهی عاشق
صدای پای رفتن ها
به گوش پر صدای من
به سان ضربه ی آخر
برای قطع جنگل هاست
تن سرد و نحیفم را
لباس زرد پاییزان
به هرم لحظه ی دیدار
به دور از بی تو بودن ها
پوشاندست
من آن بامم
که روزی بر فرازم
نقطه ای روشن
هوای خلأوار
وجودم را
نفس می داد
من آن خاکم
که روزی مَقدم
زیباترین عابر
در این مسیر
بی گذر بودم
ولی اینک
در این مَعبر
بدون رهگذر
خاموش خاموشم ...
م . تمیم 4 / 7 / 1387
ساعت : 03 : 13
+ نوشته شده در پنجشنبه چهارم مهر ۱۳۸۷ ساعت 14:11 توسط م . تمیم
|