برگی از کاغذ
می نویسم من
بر صدای لحظه ها :
من درختم
پای گل افتاده ام
من درختم
در دلم خاریست
که از بالا به زیر انداختم
تنم پوسید
رگم خشکید
از فراغ لبخند سپید آسمان
دم به دم
باران می بارد ولی
باطنم قحطی آب
دارد نهان
می نویسم من
به این امید که روزی
پیکرم
برگی از کاغذ شود
تا بگنجاند در دلش
خاطرات عاشقی های
دل هر دانه را ...
م . تمیم 31 / 6 / 1387
ساعت : 05 : 16
+ نوشته شده در یکشنبه سی و یکم شهریور ۱۳۸۷ ساعت 17:7 توسط م . تمیم
|