پیروز ِ اسیر
زوزه ی عشق تو را کر کرده است
بی جهت احساس می داری خوشی
هر نفس خود را عاشق می کنی
در وجودت عاشق ِ عاشق کشی
.
.
من تو را بن بستی می بینم دراز
هیچ گاه عاشق نبودی هیچ گاه
دور شو با من سخن از عشق مگو
من تو را در نور می بینم سیاه
.
.
هر کسی روزی دلی خواهد شکست
تو همیشه دل ها بشکسته ای
با زبانت نام عشق هرگز مگو
آسمان دل را در بسته ای
.
.
مثل ِ تو انبوه دارم در کنار
نیست باد آنکه ندارد قلبی
آسمان از تو به گریه افتاد
تو عقاب ِ تا ابد در بندی
م . تمیم
6 / 5 / 1387
ساعت : 34 : 00
+ نوشته شده در یکشنبه ششم مرداد ۱۳۸۷ ساعت 0:43 توسط م . تمیم
|