در سوگ سوگند
سوگند به همین گندی که زدم
در سوگ سویههای نگاهت
خواهم ماند.
در این شب بیانتها
گندابههای صورتم را
تف میکنم به زمین،
که هم تو از آنی و
هم من.
دستانم دیگر آویزان شدهاند
به دور گردنم،
تو فقط لگد آخر را بزن.
و تمام.
م.الف
10/3/1391
ساعت: 23:39
+ نوشته شده در چهارشنبه دهم خرداد ۱۳۹۱ ساعت 23:42 توسط م . تمیم
|