همان گوشه کنار ماشین،

زیر سایه ی متوسط­ترین درخت

لرزش صدا و تپش قلب

شرح تمام آوارگیَم بود.

لبخند تو با عینک / بی عینک

تا ابد یک چیز است

و آن

«توئیتی» است که مرا می­خواند

که مرا لال می­کند

تا عاجز شوم

از گفتن یک چیز،

و فقط یک چیز

که تو دیگر «تو»یی خیالین نیست،

آری تنها «تو» می­دانی

که تا چه حد «شاخم» شکسته است...

م.الف

10/2/1391

ساعت: 22:38