فاصله فقط یک میز است
شانه به شانهات سر میکشم
فنجانی که شاید
لبت و دستانت را فتح کرده بود،
بی آنکه بدانی.
هیچ کاری از دستم نمیآمد،
به جز کاری از دستم-
به جز همان سیگاری که پیچیدم-
همان تمامیت دودشونده بر دستت،
که بی آنکه بدانی
شانه به شانهام
دود کردی و
من هیچ کاری از دستم نمیآمد.
م.الف
17/12/1390
ساعت: 01:19 بامداد
+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم اسفند ۱۳۹۰ ساعت 1:23 توسط م . تمیم
|