می میر...
از این به بعد قصد دارم شعرهای یکی از دوستان عزیز را هم در وبلاگ بگذارم ، نام مستعار دوست عزیز من "دورترین مرغ جهان" است . از شعر "می میر... " ایشان بسیار لذت برده ام به همین خاطر بعنوان اولین شعر آن را بر روی وبلاگ قرار می دهم . با تشکر م . تمیم
افتاده ام از پا، از سر. از هر جا که می بینی،هر چه که می دانی
خسته ام
خسته از هر جا که نمی بینم، هر چه که نمی دانم
خسته از خستگی های با من خسته بودنت
در من ماندنت
نگرانم
نگران لحظه که "تیک"ش هستی و "تاک"ش می روی
شاکی ام
شاکی اشک های هرزه ام
وقتی دستان تو بر گونه هایم خالی ست
شاکی بادم
که گیسویم آشفت در جایی که نمی بینی
تنها مانده ام
از تو که نمی دانی
از خودم که
می میر...
"دورترین مرغ جهان"
+ نوشته شده در پنجشنبه هفتم مرداد ۱۳۸۹ ساعت 18:59 توسط م . تمیم
|